۶/۰۱/۱۳۹۱

قصه‌ی کوچه‌ی‌ کسی که فقط قدم میزد


نامِ خیابان‌ها را از چیزهای جالبی میگیرند، از آدمهای مُرده، از آدمهای قهرمان... هر کسی برای خودش خیابانی دارد... من آدمها را زیاد نمیشناسم، اسمهایشان را از خیابان‌ها دزدیده ام و هر روز پاهایم با من راه می آیند برویم روی جنازه ی یکی از همین خیابان ها و رژه برویم، سیگار بکشیم و خسته شویم و نگاهی به تابلو بیاندازیم... مثلن این خیابان جنازه ی نامجو است... در این دنیا یک نامجو میشناسم که هزار بار مُرده است و هر دفعه جنازه اش را یک جایی دفن کرده است، هزارتا جان دارد و حالا جنازه اش را برداشته و رفته قبرستانِ فرودگاه امام و همانجا قبر کرده و من وقتی از نامجو رد میشوم برای خودم ترنج میخوانم... غریبانه ترنج میخوانم

یا مثلن خیابانِ یاس، یاس دخترِ همسایه ی کودکی هایم بود... یاس چند سالی از من بزرگتر بود... هیچوقت نمیدانستم که قهرمانی برایِ خودش شده است یا نه، ولی حالا شاید مُرده است و اسمش را روی همین خیابان گذاشته اند و من بعضی شب ها که یادِ کودکی هایم می افتم میروم تهِ خیابان، خودم را تووی کافه یاس می اندازم و چهار پنج نخی را در رویای کودکی هایم حرام میکنم
خیابانِ آزادی که مُرده ی همه جاییست... همه جا یک آزادی دارند که خیلی وقت است مُرده، یک جوری هم جنازه اش را دفن کردند که موقع رد شدن از خیابان های آزادی باید حواست را پرتِ همه چیز کنی که نفهمی از روی جنازه ی چه کسی رد میشوی، بی قرار که بشوی، باید بروی تابلویی که با فلش نوشته: "خیابانِ آزادی، کوچه ی دوم " را سفت بغل کنی و زار زار گریه کنی... جنازه ی آزادی قدرِ یک تارِ علیزاده گریه دارد 
قهرمان ها به همین راحتی می میرند و خاک میشوند تووی خیابان‌ها و آدمها از روی آنها رد میشوند... راحت مثل من که روزی قرار بود قهرمان باشم و حالا فقط خیابان گردی میکنم، زیرِ آفتاب مرداد یا که تووی بارانِ آذر، من مهمانِ همه ی قبرستان های شهر هستم... بعدِ این همه، نام یک پیاده رو حق من است، فقط یک پیاده روی پنجاه متری، بنویسند پیاده رویِ آقایی که فقط قدم میزد... از بین قهرمان بودن فقط درست و حسابی مُرده ام... یک گور کن به خرج خودم بیاورند که زمین را بکند و یک قبر نقلی برایم بسازد و من جنازه ام را بگذارم توویش و یک تابلو بزنند رویش... آدمها بیایند روی پیاده‌روی من رد بشوند، شاید میانه های آن کسی عاشق شد، کسی بُرید، کسی سیگارش را زیر پایش له کرد یا که کسی بی قرار شد... بیچاره من... بیچاره من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر