آدم بایستی جراتش را جمع کند تووی قوطی؛ درش را هم ببند و بگذارد روی میز؛ کنارِ نرگسِ خشکیده؛ یک سررسیدِ سالِ هفتاد و هفت-هشت باز کند و تا صفحه ی آخرِ آن، بدهکاریهایش را بنویسند
آخرش هم از خودش انصراف بدهد و برود لایِ دو دیوارِ منتهی به حمام پنهان شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر