۸/۰۵/۱۳۹۱

احمد در یک عصر پاییزی تکان خورد؛ که ایکاش نخورده بود


درون هر آدمی یک چیزیست. چیزی که وقتی آدمی را تکان بدهند صدا می کند، بعضیها توویشان خنده است و وقتی زیادی تکان بخورند قاه قاه صدای خنده میدهند. بعضی هایشان صدای تار میدهند، تکان که میخورند میتوانی یک کوچه ی بن بست گیر بیاوری و تا آخرِ خط بروی.
بعضی ها صداهای عجیب و غریبی توویشان دارند، مثل ناله های یک زنِ وامانده که وسطِ شهر گم شده است و حتی از جدولهای خیابان هم میترسد، مثلِ مردی که همه چیزش را فروخت و خودش را ناگاه تووی تاکسی ؛ بی همه چیز صدا زد.
بعضی آدمها را نبایستی تکان داد، بایستی گذاشت آن صداها تا وقت مرگِ آدمی توویش خاک بخورد. تکان دادن بعضیها روز و شبشان را تکان میدهدش

۱ نظر: